واحه ای در لحظه

آنچه آدمی را والا می کند مدت احساس های والا در اوست نه شدت آن احساس ها.

واحه ای در لحظه

آنچه آدمی را والا می کند مدت احساس های والا در اوست نه شدت آن احساس ها.

مسافر از منظومه مسافر

 

 دلم گرفته ،
دلم عجیب گرفته است.
و هیچ چیز ،
نه این دقایق خوشبو،که روی شاخه نارنج می شود خاموش ،
نه این صداقت حرفی ، که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست،
نه هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف
نمی رهاند.
و فکر می کنم
که این ترنم موزون حزن تا به ابد
شنیده خواهد شد.

نظرات 3 + ارسال نظر
الی پنج‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:24 ق.ظ

چرا گرفته دلت، مثل آنکه تنهایی.
چقدر هم تنها!
خیال می کنم
دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستی.
دچار یعنی
عاشق.
و فکر کن که چه تنهاست
اگر ماهی کوچک ، دچار آبی دریای بیکران باشد.
چه فکر نازک غمناکی !

بید مجنون پنج‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 02:49 ب.ظ http://from2008.blogsky.com

دلم هوای تو دارد
و شانه های تو میدانم که مرا آرزو میکنند
همیشه همینطور است
کسی که تشنه است آب میخواهد
و شانه های تو تشنه اند
و چشم های من آبستن

نقش خیال جمعه 3 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 11:32 ب.ظ http://kelkekhial.blogsky.com

سلام.
من درد مشترکم مرا فریاد کن.
....
نزدیکتر بیا.من زنده‌ام هنوز
من روی دست فاصله تشیع میشوم.
یا حق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد