دلم گرفته ،
دلم عجیب گرفته است.
و هیچ چیز ،
نه این دقایق خوشبو،که روی شاخه نارنج می شود خاموش ،
نه این صداقت حرفی ، که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست،
نه هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف
نمی رهاند.
و فکر می کنم
که این ترنم موزون حزن تا به ابد
شنیده خواهد شد.
چرا گرفته دلت، مثل آنکه تنهایی.
چقدر هم تنها!
خیال می کنم
دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستی.
دچار یعنی
عاشق.
و فکر کن که چه تنهاست
اگر ماهی کوچک ، دچار آبی دریای بیکران باشد.
چه فکر نازک غمناکی !
دلم هوای تو دارد
و شانه های تو میدانم که مرا آرزو میکنند
همیشه همینطور است
کسی که تشنه است آب میخواهد
و شانه های تو تشنه اند
و چشم های من آبستن
سلام.
من درد مشترکم مرا فریاد کن.
....
نزدیکتر بیا.من زندهام هنوز
من روی دست فاصله تشیع میشوم.
یا حق